- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بی کرانه شد آئـیـنه بـود و خُرد شد و تکّه تکّـه شد تـسبـیح بود و پاره شد و دانه دانه شد یک شیشه عطربود وهزاران دریچه یافت یک شاخه یاس بود و سراسر جوانه شد آب فـرات لایــق نــوشـیـدنـش نــبـود با جرعه ای نگاه از این جا روانه شد عمری به انتظار همین لحظه مانده بود رفع عطش رسید و برایش، بهانه شد آن گیسویی که باد صبا صبح شانه کرد با دست های گرم پـدر، ظهر شانه شد او یک قصیده بود که در ذهن روزگار مضمونِ نابِ یک غـزلِ عاشـقانه شد
: امتیاز
|
شهادت جون غلام سیدالشهدا
ای شاه این غـلام که هم رنـگ مـوی توست عـمــری دراز شـد، که هــوادار روی تـوست یـا حـلقه ی غـلامی ات از گـوش او مـگـیـر یـادِه نشـان، شهیش ،که با خلق وخوی توست ای آفــتـــاب مـــشـرقِ دارالـســلامِ عـشــق من چون سهـیـل چـشـم امیـدم به سوی توست رســواتــر از ســراب شـوم گـر بــرانـی ام زیــرا کــه آبــــروی مــن از آبــروی تــوست رویـم سیـه که هست، تو روزم سیـه مخـواه مشـکــن دل مـــــرا که در آن آرزوی تــوست شــرم حـضـور ، رخـصتِ گـفـتـار دل نــداد عمری است با خیال تو، درگفت وگوی توست اشـک سـپــیـد مـن شـده تـــنـــهـا گــواه مـن کایـن رو سیـاه ، عـاشق روی نـکـوی توست ای چـاره سازهردو جهان، چـاره ساز بـاش بی چاره ای که ازسروجان،چاره جوی توست چـون نـافـه بـر سیـاهـی رویـم نـظـر مـکـن در قطره قطره خـونِ دلـم، عطر وبوی توست دریـاب بـا شـراب شـهــادت بـه جـرعـه ای آن را که از نخست به خـدمت، به کوی توست شـعر «یـتـیـم» راکـه چـو مـویـت بـلنـد بـاد خـود سرگذشت عـمـر من، ازجستُجوی توست
: امتیاز
|
شهادت حبیب بن مظاهر
ای عشق! ازتو پیر و جوان را گزیر نیست ای سـربـلـنـد! با تـوکسی سـر بـه زیـر نیست چـونی ؟ که تا به مُلک دلـی خـانـه ساختـی دیگر کسی به جُز تو در آن دل ، امیـر نیست گـر سوی کس اشـاره به جـان باختن کـنی فـرقــی مـیـان عـاشـقِ بُـرنـا و پـیـــر نـیـست در کــربــلا ولایـتِ دل بــا حـبـیـب بـــود عشقـی حبیب یـافـت که آن را نـظـیــر نیست از زیــرِ بــرفِ پــیــریِ او لالـه بـردمـیــد هـرگـه ز بـاغ دل بـدمــد لالـه ،دیـــر نـیـست در بیشـه هـای سبـزِ وفـا ، شیـر سـرخ بود رهـرو اگــــر حـبـیـب نـبـاشـد ، دلـیـر نیست از صـولـتـی کـه در نـگـه آن دلــیــر بــود در لــرزه مـی فـتــاد اگـر جـانِ شـیـر بــود
: امتیاز
|
شهادت حربن یزید ریاحی
حـسیــن آمـــد و آزاد از یـــزیــدت کـــــرد خـلاص، از قـفـسِ وعـده و وعـیـدت کــرد سیـاه بـود و سیـاهـی هـرآنـچـه مــی دیـدی تـو را سـپـــرد بـه آیـیـنـه و سپـیـدت کــرد چه گفت با تو درآن لحظه های تشنه حسین؟ کـدام زمـزمـه سـیـراب از امـیـدت کـــرد؟ به دست و پـای تو بارِ چه قـفـل ها که نبـود حـسیـن آمـد و سـرشـار از کـلــدیـت کـرد جـنـون تـو را به مـرادت رساند ، نـاگـاهان عجب تـشرّف سبـزی،جنـون، مریدت کرد نصیب هرکس و نـاکس نمی شود،این بخت قـرار بـود بمیـری ، حسیـن شـهیـدت کـرد نـه پیشـوند و نـه پـسونـد، حـرِّ حـرّ بـودی حـسـیـن آمــد و آزاد از یــــزیــدت کــرد
: امتیاز
|
ترجمه خطبه سیدالشهدا در صبح عاشورا
عَلَم از لا مکان چون در مکان زد سبط پیغمبر حسین آن نورِ یزدان، سرِّ سبحان، جلوۀ اکبر جـمال کُـنت کـنزاً آشکـارا شد ز مـخـفـیـّا شه احببت ان اَعرف، نقاب افکند از منظر شنیدم صبح عاشورا که آن مِهرِ جهان آرا روان شد بی کس و تنها، به رزم فرقۀ کافر گرفت آن نقطۀ توحید جا در مرکز میدان چو پرگارش به گرد آمد، سپاه از ایمن و ایسر به ارشاد آن کلام الله ناطق، در حدیث آمد به آواز جَلی فرمود: که ای قوم ستم گستر اگر دانـیـد من نسـل کـیم، دانـیـد اصلم را که هم ارثِ جلالت از پدر دارم هم از مادر ریاض ارض بطحایم، بهـار گـلشن یثرب نهال باغ زهـرایم، گـلِ بسـتان پـیـغـمبـر بود ختم رُسُل جدّم، که پا بر عرش اعلا زد بود دست خدا بابم، کزو بگرفت انگشتر به دیــوان بـقــا شـیــرازۀ اوراق امکـانـم ز جـمع آفـریـنـش فَردم و ایجاد را دفـتر دو گیتی را منم آمر، فَلَک بر دور من دائر مَلَک از خدمتم فاخر، جهان را حضرتم مَفخَر قلوب اهلِ بینش را منم مطلب، منم مقصد سرای آفریـنش را، منم زینت، منم زیور ز چهرم مِهر نورانی، سر اندر مِهرِ من فانی کنم از نور پیشانی، جمال صبح را انور فنا را چون شدم سالک، بقـا را آمدم مالک دو عالم غـیر من هالک، منم وجه الله اکبر دو گیتی عبد ومن شاهم، خدا بخشیده این جاهم حسینم، صبغة اللهم، نه رنگ احمر و اصفر حقـیقـت کعبۀ دلها، طوافِ کوی من باشد که در حولش بود طائف، منا و مکّه و مشعر شمـا آخَـر مسـلمانـیـد، می دانـید مهـمـانم! ره آب از چه بر من بسته اید ای بی حیا کافر خدا را گر مسلمانـید و من آخَر مسلمانم! دریغ از آب مهمان را، ندارد هیچ بد گوهر نگشت این گفته ها نافذ، برآن کفارسنگین دل نشد این پندها راسخ، بر آن جمعـیّت منکر بسان حلقه از هر گوشه بگرفته گردش را به دان تنگی که صرصر را نبود از هیچ سو معبر یکی رمحش به پهلو زد، یکی شمشیر بر بازو یکی زد بر دلش پیکان، یکی بر سینه اش خنجر نبودی غـیر تـسـلـیـماً لأمـر الله گـفـتارش در آن ساعت که می زد تیرها بر پیکرش نشتر رضا وصبر وسلمی از وجودش درشهود آمد که گاه امـتحان ظاهـر نشد از هـیچ پـیغمبر تحمّل کرد در عـالم، چنان کـوه بلائی را که از یک پاره اش گردید پشت اولیا چنـبر اگربرقی به جستی زین بلا البرزِ امکان را چنان بر خویش لرزیدی که طفل ازغرّش تندر خلیل حق اگر مجروح دیدی حلق اصغر را پسر بگذاشتی خود را نهادی کارد بر حَنجَر بجای ماه با نـاخن، نبی بشکـافـتی دل را بدیدی منشق از شمشیر، اگر فرق علی اکبر شنیدی این مصیبت را، گراز روح القدس، یسی گزیدی بطن مریم را، نزادی هرگز از مادر اگر رشحی از این طوفان،گرفتی نوح را برجان ز بیم انداختی خود را، به قَعر لُجّة اخضر نسیمی گر وزیدی بر سلیمان زین مصیبت ها چنان بگریختی از وی، که خیل پشّه از صرصر گر این بارامانت را فلک بردوش می کردی چنان پشتش خم آوردی، که سودی روی بر اَغبَر از این بحر بلا گر قطره ای می ریخت بر موسی نهان می شد در آب نیل یا در اشکم اژدر اگر ایّوب را بودی خبر از حال سجادش نمی خواندی دگر خود را، ز قوم صابرین اصبر گر این خونین کواکب،آمدی درخواب یوسف را بخفتی تا ابد از خوف این تعـبیر در بستر گراین بحر قضا یک لطمه می افکند یونس را ز خوف اندر دل ماهی، نهان می گشت تا محشر زبام ای طاس کیهان، طشت زرّینت نگون گردد سر از سرّ خدا برداشتی، هشتی به طشت زر جهانا این چه عدوان است، رویت نیلگون گردد جمال الله را سیـلی زنی، بر چهرۀ دخـتر خیام آل عـصمت را به باد سوختن دادی چرا نگرفته آتش در تو ای خرگاه نه چادر ز داس ماه نو ای آسمان دستت قلم گردد که بدرودی گلستان نبی را لاله و عـبهـر چنین بوده است کردار جهان پیوسته با نیکان « فوادا» گر به نیکان عشق داری از جهان بگذر
: امتیاز
|
ترجمه خطبه سیدالشهدا در صبح عاشورا
ای دل امشب این روایت گوش کن جرعه ای از جام حقّ می، نوش کن مـی بنوش از جام سبـط مصـطـفی پـور آن ســاقـی کــوثـر، مـرتـضـی خـواهـمت گـویـم ز مـعـراج کـسی مصـطـفی هـم فـخـر آن دارد بـسـی پیک حـقّ ایـنجـا ندارد هـیـچ دست ذات حقّ خود صحنه گردان گشته است صبـح عـاشوراست یـا یـوم النّشور رشـک بـر ایـنـجـا بَـرَد وادی طـور بهر خـطبـه خـواندن آن خـون خـدا رفـت بــر پـشـت بُـــراق کـــربـــلا رو بـه دشـمـن ، داد آنــان را نـــدا تـا هــدایـت یــابـــد آن قــــوم دغـــا لــیـک آن نــامــردمـان بــی حــیــا هـلــهـلــه کـــردنــد از رویِ جــفــا تا مـبـادا حـرف حـّق در گـوششان راه یـابــد، تــلـخ گـردد نـوشــشــان گفت ازچـه حرف حقّ را نشنـوید؟ جُـز هـدایت نیست حـرفم، بشـنـویـد یــار مــن آزاده و دشــمـــن ذلـیـل گـوش نـسـپـاریـد بـاشد، ایـن دلـیــل هـم شکـم هـاتـان بُـوَد پُـر از حـرام هـم به دل مُـهـر قـسـاوت، والـسـلام عاقـبت مجبـور گـشتـند آن وحوش سـر به زیر انداخته، گشته خـمـوش کـان رحـمـت، بعـدِ حـمـد کـردگار بـا عـدو فـرمـود، قـبـل از کـار زار ایـن مـنـم سـبــط نـبـی مـصـطـفـی هــم عــزیــز بــارگــاه کــــبــــریـــا بـاب ایــمــانم، چــو پــور حــیـدرم زاده ی زهــرا بـه کــوثـر کــوثــرم خــازن عـــلــم خـــدا، رکــن بــلاد حـافــظ ســـرّ خــدایــم، ای جــمــاد آمـدم چـون دعــوتـم بـود از شــمـا نــامـه هـا دادیــد، ای مـــولا، بــیــا مـرگــتــان بــادا کـه در وقـت بــلا می کـنـیـد ازمـا طـلـب یـاری، چرا؟ حـال بـا تــیـغـی کـه بـایـد بـی ریـا یـارِ مـن می بـود و بـر خـصم شـمـا راه مـن را از جـفـا سـد کـرده ایـد آتـــش کـیــن بـهـــرِ مـن آورده ایـــد بـوده ایـن نــیـرنـگ در ذات شـمـا خـو بر آن بـگرفتـه اید، آخـر چـرا؟ جـمعـتـان اینجا به نفـع دشمن است هم عـلـیـه دوستـانی چـون من است کـی بُـوَد امــیــد بـر ایـن نـاکـسـان از عـدالـت نـیـست ایـنـان را نـشـان ای گـنـه کاران و نـوکر بر خـسان پیـروان مکر و شیـطـان، هر زمـان هــم رهـا کـردیـد قـــرآن مــبــیــن هـم شـکسـتـه سـنّـت احـمـد، چـنـیـن چون ملخ دین را به غارت می برید هـــمـچــو پــروانـــه درون آذریـــد پـس بــدانــیـد، ایـن زنـا زاده مــرا کـرده تـعـیـیــن عــزّت و ذلّـت، لـذا ذلّـت از مــا دور مـی بـاشـد یـقـیـن پـس شـهـادت را پـذیـرم این چـنـین بـا هـمـیـن یــاران انـدک بـا شــمـا جـنـگ خـواهـم کـرد من بـهـر خـدا چون شهادت بهتر ازهر زندگی ست شرط، تسلیـم و رضـا در بندگی ست بـوده ام هـمـواره من تـسلـیم دوست هرچه از او می رسد بر من نکوست زین سـخـن گریـان شده اهـل حـرم گـفــت مـــولا: ای عـــلــیِّ اکــبــرم بـا عـمـو رو آوریـد بـر خـیـمـه هـا مـرهــمـی بـاشـیـد بــهــر نـالـه هـــا بـار دیـگـر گـفـت : بـعـدِ قـتـل مـن سـخـت گـیـرد بـر شـمـا حــیّ زَمَـن گـشـته سرگردان چو سنگ آسیـاب زیـن جـنـایت تـا ابـد در اضـطراب من توکّـل می کنـم بر لـطف دوست چون دو عـالم در یـدِ فـرمان اوست ربِّ مـن بــاشـد بـه راه مـسـتـقـیــم بـوده ام هــمـواره در ایـن ره مـقـیـم قصّه کوته کن چو ساعاتی گـذشت پیـکر خـورشید هم در خـون نشست از تـنـش هر گـوشـه ای مانده نشان وز ستـم رأسـش چنان شد بر سنـان عـقـل می گـفـتـا، معـراجش چسان؟ مـمکـن آیـد بـا چـنیـن حـال و بـیـان هـم تـمام کـربـلا در این سـبـوسـت هم که جـان زیـنـبش دنـبـال اوست هـاتـفی گـفـتـا خـمـوش، با ایـن نـدا عـــرش را آورده انــد در کــربـــلا
: امتیاز
|
ذکر مصائب و توصیف شب عاشورا
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود جهـان، مسـخّر روح بزرگوار تو بود لهیب تشنگی ات، روح دشت را می سوخت فرات موج زنان گرچه در کنار تو بود به رزم، قصد فنای جهان، گرت می بود نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود اگر شـجـاعت و ایـثـار، جـاودانـی شـد ز خـون پاکِ دلیران جان نـثـار تـو بود به جای مـاند اگر نامی از جـوانـمردی ز پـایـمـردی یـاران نــام دار تــو بـود به پـیـشـواز اجل آن چنان کـمر بـسـتی که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود شُـکـوه نام بـلـند تو، جاودان باقی است که سربـلـندی و آزادگی، شعـار تو بود به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم گلی که از چـمن حُسن، یـادگار تو بود اگرچه گـلشنت ای باغبان به غارت رفت خزانِ بـاغِ تـو، آغـازِ نـوبـهـارِ تو بود درخـت عـدل و مروّت که آبـیـاری شد رهـیـن مـنّـت شـمـشـیـر آبـدار تـو بود به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد جهان و هرچه در او بود، سوگوارتو بود به غـیـرِ داغ محبـّت به دل نـبـود تو را اگرچـه سـیـنۀ هر لالـه داغـدار تو بود ز کاروان تو خاکـستری به جای نـماند هـنـوز دیدۀ یـثرب در انـتـظـار تو بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شب عاشورا
فـردا کـه بـر فـراز نـی افـتـد گـذارمـان حیرت فـزای طور شود، جـلوه زارمان فـردا که کهکـشان تجلی است، نـیـزه ها گـردش کند زمین و زمان بر مـدارمان فردا که روز سرخ عروج من و شماست بر روی نـیزه هاست، قـرار و مـدارمان فـردا کـه سـرفـرازی ما را رقـم زنــنـد خورشید و ماه می شود، اختر شمارمان فردا که روزعرضۀ عشق وشهادت است حـیـرت کـنـنـد، عـالـم و آدم ز کـارمان فـردا که از تـبار تـبر، زخم ماند و داغ غــیرت، شـقـایـقـی بـُوَد از لاله زارمان فرداست روز وعدۀ دیدار و دیدنی است بـر نـیــزه هـا، تـجــلّـیّ پـروردگـارمـان منـظـومـه بـلنـد شهـادت سـرودنی است فردا که عشـق خـیـمه زند در کـنارمان وارونـه نیست، طـالعِ خـون مـن و شـما قـد می کشد بـه عـرش خـدا، آبـشـارمان در ما عـیـان، جـمال خدا جـلوه گر شود چـشـمی کجاست تا شود آئـیـنه دارمان؟ رنگ پریده ای ست به چشم سپـهر، مهر وقـتـی سپـیـده می دمـد از شـام تارمـان کامل عیار سنگ محک خـورده ایـم مـا غیـر از خدا کسی نـشـنـاسد، عـیـارمان ما هـرچه داشتـیـم به پای تـو ریـخـتــیم ای عـشـق، ای تـمـامـیِ دار و نـدارمان چـشم امـید ماست به فــردای دور دست بـر تک سـوار مانـده به جـا از تبـارمان
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
آفـریـنـش ز غـبـار قـدم توسـت حـسـین آسـمـان سایـه نـشـیـن علم توست حسین کعبه وسعی و صفا حِلّ وحرم، رکن و مقام صُفّـه ای از حرم مـحتـرم توست حسین هرکجا عشق و کمال و عظمت دایره بست نـقـطـۀ دایـره نـوک قـلـم توست حسیــن نعـمتی را که خـداونـد از آن می پـرسـد دوستـی تو و یک از نِـعَـم توست حسین ذکر نـام تو کنم در همه جا، چون گویند هر کجـا نـام تـو آید حرم توست حسین اشک روز و شب ما، وقف تو ای کشته عشق گریه گرهست سزاوارغم توست حسین من نگریم به عزایت که بهـشتـم بـدهنـد ور بهشتم بـدهند از کــرم توست حسین گر خدا بگذرد از جرم دو عـالم به جزا یک جزای کَمِ اصحاب کم توست حسین بر سرافـرازی اسلام و برانـدازی کفـر قهرمان خواهرتو هم قـسم توست حسین آیه کهف که خواندی خبر پیروزی است سَرِ بر نـیزه بلـنـدت عَـلَـم توست حسین
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
والشّمس چیست؟ جلوۀ روی تو یا حسین وا لـلـیـل آیـتی ست، ز موی تـو یا حسیـن سـرچـشـمۀ بقـاست به فـتـوای عـاشـقـان یـک جرعه از زلالِ سبوی تو یا حسـین تـو تـشنۀ جمـال خـدایـی و دوخـتـه است آب فـرات، چــشم به سـو ی تو یا حسین محراب شاهد است، که وقت نـماز عشق خـون گـلوست، آبِ وضـوی تو یا حسین کـرده اسـت لالـه زار، بــیـابـان دشـت را بـاغ کـرامت است، گـلـوی تو یا حسـیـن ای بهـتـرین شـقـایـقِ پـرپـر، هـنوز هــم آزادگی است، زنـده به بـوی تو یا حسین همچون دمِ مسـیـح، شفـا بخش عالم است گـرد و غبار و تربتِ کـوی تـو یا حسین از ابتدا ضریح تو شش گوشه داشته است هر گوشه، کعبه را به تماشا گذاشته است
: امتیاز
|
ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
پرسید آن ولیّ خدا، این زمیـن کجاست گفتند سرزمین عَقْر، یکی گفت کربلاست آن کس که بُـد پـناه خـلایق در عـالـمین آن ملجاء عـظیم که محـبوب کـبریاست گـفـتـا پـنـاه می برم به خدا از بلا و غم در این زمین که مخزن اندوه و هم بلاست ایـنـجـا مـحـلّ ریـخـتـن خـون مـا بُــوَد یعنی به حجّ آخر ما، این زمین مناست اینجا شکستـه می شود ار حـرمـتم، ولی گردد پـناه شیـعه، که این وعدۀ خداست زینب گُشای محمل خود را در این زمین اینجا همان بهشت خدا، وعده گاه ماست زین خاک غم به همسر خود داده مصطفی می بویمش که بر دل جانم خوش آشناست زین سرمین بوی علی می رسد به جان آری هـنوز صوت دل آرام او بـجـاست ای کاش « سائلت» بدهد جان در این زمین هـرچـند نـامۀ عـمـلش از گـنه سیـاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
آفـریـدنـد تـو را، تا کـه مسیـحـا بـاشی عـزّت و عـاطـفه را مـظهر معنا باشی آفـریـدنـد تــو را، نـام نـهـادنـد حـسیـن تـا که جـانـسـوزترین واژۀ دنـیا باشی آفریدند تو را، محضِ سرافرازیِ عشق تا که دلـدار جـگـرگـوشۀ زهـرا بـاشی در کرم، اهـلِ کرم، پیش تو کم آوردند دیـگران قـطرۀ ناچیـز و تو دریـا باشی تو قـتـیـل العبـراتی عجـبـی نیست اگر کـشتــۀ چـشم تـرِ زیـنب کـبـری بـاشی بر سَرِ نیزه سرت رفت و تـلألؤ کردی مثل خورشیدی و زیباست که بالا باشی خیـزران خورده ترین قاری قـرآن خـدا طشتِ زر دیده ترین حضرت یحیی باشی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
رهنما و رهبر کامل حسین و زینب است عشق را آئین و سرمنزل حسین و زینب است کاتب طغرای ایمان هست زینب با حسین گلشن توحید را حاصل حسین و زینب است غیراین خواهر برادر کیست پرچمدار عشق عشق را ماضی و مستقبل حسین و زینب است کـشـتی اسـلام را مـنجی ز گـرداب بلا ناخدایی تا کشد ساحل حسین و زینب است در شهادت استوار و در اسارت پایدار پای بر جا، مجری کامل حسین و زینب است خون پی اثبات حق پیروز بر شمشیر شد متّحد در این عمل، عامل حسین و زینب است آنکه با صبر و شهادت تا ابد بر داشته پرده از اعمال هر باطل حسین و زینب است در منای نـیـنوا و عرصۀ عـشق و ولا بر حقیقت آنکه شد مقبل حسین و زینب است بر به ایـمـا و اشاره رازهای دلـخراش از سر نی جانب محمل حسین و زینب است وادی کـربـبـلا و مـجـلـس شــوم یـزیـد خطبه خوان و طایر بسمل حسین و زینب است بَردو شمع پرفُروغ دین «مجرّد» متکی است چون به محشر شافع سائل حسین و زینب است
: امتیاز
|
مدح در شهادت امام حسین علیه السلام
قد بر افرازید یک عالم شجاعت پیش روست پرده بردارید صد آئینه حیرت پیش روست ای حـسـیـنی مشربان! در معـبد آزادگی تا نماز آرید! محراب عبادت پیش روست عقل می نالد، حریفان تیغ در خون شسته اند عشق می غرّد، نظرگاه شهادت پیش روست عقل می گوید که بال خسته را پرواز نیست عشق می بالد که اوجی بی نهایت پیش روست دوستی را پاس می دارم که در هُرم عطش سایه ساری در گذرگاه محبّت پیش روست سبز می مانم، که در حال و هوای رُستـنم تشنه می رویم، که باران طراوت پیش روست ای تـمام مهـربانی در نگـاهـت یا حسین با تو باید آشنا بودن که غربت پیش روست
: امتیاز
|
خروج سیدالشهدا از مکه
از غــروب مـدیـنـه می آیــنــد مُـحـرمــان حَــریـم عــاشــورا یکـی از نـوکـرانـشان جـبـریل خـاک بـوس حـریـمــشان حـّـوا گـوشهای از صـدایـشان داوود نَـفَـسـی از دعـایـشـان عیـسـی کعبـه می بیند و طـواف مـَلَک چشـم تـا کـار میکـنـد ایـنـجـا پــرده را از مـقـــابــل زیـنـب بــاد، حــتـّی نـمـی بــــرد بــالا دور تـا دورشـان بـنـی هـاشـم تـحت فـرمـان حضـرت سـقّــا پـای عُـلـیــا مـــخــدّره زیـنـب روی زانـــوی اكــبــــرِ لــیــلا حـقّ نگهدار این هـمه مجـنون حـقّ نـگـهـدار ایـن هـمه لـیــلا می رسیدنـد و یـاد می کـردنـد ازسـر وطشت وحضرت یحیی
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام هنگام خروج از مکه
ای مُـحرمان مَـحرم! بـار سـفـر بـبـندیـد احـرام حـجّ خـونـیـن بـار دگـر بـبـنـدیـد من خـود، خـلیل عشق چاووش کربلایم چـاووش کـربـلا را بـار سـفـر بـبــنـدید عشق خـدای خـواند، ما را به حـجّ برتر دامان عشق بازی، نک بر کـمر بـبنـدید ما را رضای جانان اصل است و غیر این فرع از آنـچه او نـخواهـد بـایـد نـظر بـبـندیـد بـر پرده های محـمـل آیات خـون نویسید بـر گـردن شترهـا، زنگ خـطر بـبـندید در حجره های جنّت مائیم و لـعل حوران از حِجْردل بگیرید، چشم از حَجَر ببندید هرکس شهید ما شد، جـاوید، زنـده مـاند بـا پـنجـۀ شهـادت، بر مرگ در ببـندیـد ای دختران معصوم، دل از پدر بگـیرید وی مادران مظلوم، چشم از پسر ببندید تـقدیـر ما «مؤیّد» بـاشد چو در شهادت هرگـز نـمی تـوانـیـد، دست قَـدَر بـبـندیـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ای سکرِ آیه هات، به سَر مستـیِ صِدات ای چشم هات، معنی و لب هات آیـه هات در سـیـنــۀ تــو، مــعــجـزۀ جـاریِ ابــد در قـصۀ ازل، نَـفـَسـت نـفـخـۀ حـیـات ای نـیــزه هــا، ابـولـهبِ ســورۀ سَـرَت! ای خـونِ مـنـتشر شـده ات آیـۀ زکـات! ای نـامِ مُـسـتـعـارَت، قـرآنِ مـحکـمـات ای آفـتـاب، پـیـشِ تـو و سـایۀ تو مـات خـورشیـدِ ما، ملائـکـۀ مـا، چــراغ مـا! قـرآنِ نـاطـقِ شبِ مـا، کـشـتـی نجـات! بـشکـن نـمـازِ بـاطـلِ امـواجِ مُـــرده را مـا تشنـه ایـم، تـشنـۀ تـوفـانـی از فـرات لب باز کن، به لـهجه ی قرآن اذان بگو تا بگذریم، راکع و ساجد از این صراط آن روز، عشق را به چه نامی صدا زدی در خَـلسـۀ قـُنـوتت و در ذکـرِ ربّـنات؟ ای انعکاس امر به معروف وقت ظهـر هستـی به اقـتـدای تـو افـتـاد و کـائـنات ای آیـه ی مـقــدّس! ای ضـامـن نـمـاز! ای بـودنت بـه منـزلـۀ نـهی مـنـکـرات! بی شک به اعـتبار وجودِ شریفِ توست نـوری بـه مُمکنـات اگـر کرده الـتـفـات فـرداست بشـنویم که در صور می دمند یــا ایـهـا الــذیـن گــرفـتـارِ در لـُغـــات! قـرآنِ مـا سخـن گـفـت از جانب حجـاز خورشیـدِ ما بَـر آمد، قـد قـامَتِ الصّلات
: امتیاز
|
شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
هـر چند خشک و تشنـه به مقصد رسیده بود صـد ابــر از نـگـاه تَـرَش سـرکـشیـده بـود کـوهی کـه در مـدیـنـه بـه وقت جـوانـی اش از آبـشـار صـحـبـت مــولا، چـشــیـده بـود او کــربـــلای واقـعـی اش را در ایـن سـفــر از تـشنـگـی مـفـرط و از رنـج، دیــده بــود یـــاد وداع آخـــری اش بــــا صــحـــابـــه و لبـخـنـد کـودکـش ، نـفـسش را بریده بــود آن شب حـصیـر شـیـر زنِ شهر کــوفــه را از بین خـانـه هـای گـران بـر گـزیـده بـود در هـر دهان ، بـبـیـن خبـر گـرم و تازه اش نـان در تـنور کوفه ، به تـوفان رسیده بود در را زدنــد و آتــش از آن ســو نـهیـب زد مـارِ خیـانـت آه ، در آنـجـا خــزیــده بــود یک سـو تـمام کـوفه ویک سو غـریب و فرد مسلـم، بـرابـر همگـان، صف کشیـده بـود مثـل عـلـی است ، هیبت او، هـرکـه از سپـاه سمتـش هـجـوم بـرده دلش را دریـده بـود بی بـاک وبی قرار و رجـز خوان، مـیـانه ی تیـغ وعـمود وسنگ، بر اسبش وزیده بود گـویـا خــدا از ایـن هـمـه ، تـنـهـا بــرای او در کـوفه ، کربـلای نـخست ، آفـریده بود کم کم عطش بـه سینه ی او تـنگ می گرفت بی این حساب، نقـشـه ی نیرنگ میگرفت
: امتیاز
|
شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
کـارش میـان معــرکه بـالا گـرفتـه بود شـمشیـر را به شیـوه مـولا گـرفتـه بـود تنـهـا مـیـان مـردم بیعت فـروش شـهر انبـوه کیـنه ، دور و برش را گرفته بـود دلـواپـس غـریبـی امـروز خـود نـبـود تـنـها دلـش بـخـاطـر فـردا گـرفـته بـود دیدی که از ارادت دیـرینه ی حـسیـن یک کـوفه زخم در بدنش جا گرفته بود بـا سنگ، پای بیعت او مُهـر میـزدنـد بـاور نکرد، از همه امـضا گـرفـته بـود این شهر خواب بود و ندانست قدر او هـرشب بـرای مـردمش احـیا گرفته بود جرمش چه بود؟ نسبت نزدیک با علی آن شعـله ها بـرای هـمیـن پـاگرفته بود
: امتیاز
|
شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
ســلام ایــزد مــنّـان ، ســلام جـبــرائــیـــل سـلام شـاه شـهـیـدان بـه مـسـلـم بن عـقیـل بـه آن نـیـابـت عـــظــمـای ســیّـد الـشـهـدا بـه آن جـلال خـدایی ، بـه آن جمال جمیـل شهید عشق که سـر در منـای دوست نهـاد بـه پـیـش پـای خـلـیـل خـدا چو اسمـاعـیـل بـر آسـتـان درش آفـتـاب سـایـه نــشــیــن بـه بـام بـقــعـه ی او مـاهِ آسـمـان قــنـدیـل زهـی مـقـام کـه فـرش حـریـم حُـرمت او شکنج طـره ی حور است و بالِ میکـائـیـل ســلام بــر تـو کـه دارد زیـارت حَـرَمـت ثـواب گـفـتـن تـسبـیـح و خـوانــدن تحـلــیـل هوای گـلـشـن مِـهرت ، نسیم پاک بـهشت شــرار آتـش قـهرت ، حـجــاره ی سـجّــیـل تو بر حقّی و مرام تـو حقّ ، امام تو حـقّ بـه آیـه آیه ی قـرآن و مـصـحـف و انـجـیـل محیط کوفه ترا کوچک است و روح، بزرگ از آن ببـام شدی کـشـتــه ، ای سـلیل خـلیـل به پای دوست فـکنـدی، سراز بلنـدی بـام که نـقـد جـان بَـرِ جـانـان ، بـود متاع قـلیـل شـروع نـهضت خونـیـن کربلا ز تـو شـد به نطـق زینب کبـری بـه شـام شــد تـکمیـل
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسین علیه السلام
ندیدم هرچه گشتم، کوچه کوچه ردّ پایت را چه میشد؟ کاش میشد! بشنوم من هم صدایت را قتیل قـبله، دردت را بـلا گردانِ دیـرینم چه میشد؟ کاش می شد! تا سپر باشم بلایت را ندیدم، با تمام چشم گشتم، چشم هایم کور تمام عـمر هم هرگز نخواهم دید، جایت را تورا روشن نخواهم دید، می دانم، ولی یک شب بیا در خواب من، شاید ببینم خیمه هایت را دعا کن پرده گوشم، بلرزد یک صدا، ناگاه خجالت می کشم، نشنیده ام بانگ رسایت را دعا کن قسمتم باشد، تماشایت شبی در خواب دعا تو، استجابت تو، اجابت کن دعایت را رقیّه، خیمۀ آتـش، سکینه، قاسم مجروح بگریَم وارثِ عصمت! کدامین ماجرایت را خدا درسوگ تو خورشید را ناگاه پنهان کرد کی ام من؟ تا بگریم، ای خدا را خون، عزایت را زبانم را به مدحت باز کردی، لطف کردی، آه ندیدم، کاش می شد! تا بـبینم کربلایت را
: امتیاز
|